PIONEER-GROUP

پروژه ی فعلی گروه:تایپ غار ارواح( جلد نهایی وراثت) و ترجمه ی جلد هفتم کارموز رنجر و جلد 5 سی و نه سرنخ

PIONEER-GROUP

پروژه ی فعلی گروه:تایپ غار ارواح( جلد نهایی وراثت) و ترجمه ی جلد هفتم کارموز رنجر و جلد 5 سی و نه سرنخ

دانلود کتابهای گندم و یلدا از م.مودب پور

سلام به همگی!!! این دوتا کتابی که گذاشتم نویسنده اش"م.مودب پور"هست. این کتابها نسخه چاپیش تو کتاب فروشی ها موجوده دوستان عزیزمون)داخل کتاب ها نوشته کدوم دوستانمون(زحمت کشیدن و این آثار رو تایپ کردن!! کتابهایی که آقای مودب پور نوشتن فوق العاده باحاله!!! هم عاشقانه س،هم کمدی،هم اجتماعی و هم... من خودم خوندم و بهتون میگم از دستش ندید مخصوصا گندم.

دانلود کتاب گندم از فورشیرد

دانلود کتاب گندم از پرشین گیگ

دانلود کتاب یلدا از فورشیرد

دانلود کتاب یلدا از پرشین گیگ


اگه مورد استقبال قرار گرفت)یعنی نظر بدین(بقیه کتابهای م.مودب پور هم میزارم.
نظرات 40 + ارسال نظر
JuPiTeR چهارشنبه 19 مهر 1391 ساعت 22:22

اگه احیانا کسی نتونست از پرشین گیگ دانلود کنه بره به آدرس:
pioneer-group.persiangig.com
بعد برید به other book بعد از صفحه ی که باز میشه کتابها رو انتخاب کنید.
و بعد صفحه دانلود باز میشه و میتونید دانلود کنید!!
این کار 100%جواب میده اگه نداد مشکل از لینک نیست!!!

دوقلو ها چهارشنبه 19 مهر 1391 ساعت 22:36

مرسی!!!!!!!!!!!!!!!
اتفاقا" مامانم هوس کرده بود میخواستم برم دنبالش!

ژوپیتر:خواهش میکنم!!!!!!!!!!!!!!
بعدا بقیه کتابهاش رو هم میزارم الآن دو روزه سرعت اینترنت اومده پایین!!!!وقتی میخوام آپ کنم تا وسطاش میره بقیه ش نمیره!!!!

خودتون هم بخونین عالین!!

nightkid چهارشنبه 19 مهر 1391 ساعت 22:36

وای کتابای مودب پور همشو خوندم و بنظرم قشنگ تر از همه یاسمین هستش
اگه شدکتابای دیگه ایشون مخصوصا یاسمین رو هم بزارید

ژوپیتر:آره یاسمین هم قشنگه!!!!باشه بعدا میزارم!!!!!

OMID چهارشنبه 19 مهر 1391 ساعت 23:09

ژوپیتر،به قسمت موضوعات 3 موضوع:
رمان ایرانی
رمان خارجی ترجمه شده
رمان خارجی ترجمه نشده و زبان اصل
اضافه شده و موقعی که مطلبی ارسال می کنی،موضوع بندی یادت نره که همه یکجا باشه.

نریمان چهارشنبه 19 مهر 1391 ساعت 23:19

هان!!!!!!! دو روز نبودم ها ژوپیتر مدیر شدی ؟؟؟؟ من الان اندر کفم ژوپیتر هک !!!! اخه به این حرف ها نمیخوری ژوپیتر این کاره نیستی کلا اومدم هنگ کردم 250 تا نظر جدید ولی از شوخی گذشته امید کار خوبی کردی دمت گرم

دوقلوها پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 00:00

به به‏!‏خواجه نریمان پایونیری‏!‏چه عجب‏!‏ قدم رو چشم ما گذاشتید‏!‏مشرف نمودید‏!‏ چشممون به کامنتتون روشن شد‏!‏ قدم به بخش فقیر فقرا گذاشتید‏!‏
الان منظورمون رو گرفتی یا نه؟‏!‏

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 00:30

به به!!چشمم دوباره به جمال ویراستاران گرامی روشن شد!!ببینم اصلا فصل یازده به ایمیلاتون رسید؟؟؟الان فصل های بعدی رو بفرستم ویراستاری می کنین یا قراره دوباره غیب صغری داشته باشین؟؟؟

بچه ها این هفته فصل نداریم ولی هفته ی بعدش جاش دوتا فصل داریم.بعدشم ایشالله فصلا رو غلتک می افته و هفته ای یک فصل داریم.

ویراستارای گرامی غیب نشین دوباره ها!!

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 00:44

جواب امید:حله امید فهمیدم!!!
جواب نریمان:تو یاهو جوابت رو دادم
جواب دوقلوها:.... نریمان پایونیری؟!؟!؟؟!؟؟!؟ دوقلوها اینکه فحشه!!چرا فحش میدین؟؟؟؟؟

نریمان پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 00:45

من باز ممکنه غایب شم ولی فصل رئ چشمم بعدشم فاطمه خانوم شما یادت رفته بود فایل رو اتچ کنی
دوقلو ها حالا دیگه من شدم خواجه دیگه اخه این که گفتین یعنی چی خب من نفهمیدم

ژوپیتر:بله دیه هم تو غیبت میزنه هم سلی!!!امید هم که میاد سر میزنه و میره!!فاطمه هم که مثل امید این وسط من موندم و دوقلوها اونا هم که میان و میرن..
فحش میدید دو قلوها؟؟؟

OMID پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 00:51

من هستم ها!!!!!
تازه الآن دارم میرم!!!
بای

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 00:54

ژوپی؟؟؟پس بمونم اینجا چی کار کنم؟؟؟خو باید برم فصلا رو ترجمه کنم برادر من!!!!فصلای کیمیا که هس،یک فصل مال خودمم هس همشون کیپ همدیگن!!فصل سیزده و چهارده و هفده و هیجده.

شما هستی دیگه منم میام سر می زنم اون پشت هم کارا رو انجام میدم.

نریمان فردا ایمیلتو چک کن می خوام برات فصل بفرستم.

نریمان پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 00:58

اگه بتونم چشم

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 01:02

ج امید:الآن رو نمیگم که کلا میگم
ج فاطمه:حداقل هر روز دوتا نظر بده!!
خو دلم پوسید تنهایی!!!

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 01:07

اخی!!!!ژوپی پس این چند شب چی بود احیانا؟؟؟؟این همه حرف زدم خو!!!!!!

باشه ولی اخه معمولا ساعتایی که میام دیره.مثل الان تازه بعضی وقتا دیرترم میشه واسه همین منو نمی بینن.

نریمان دستت دردنکنه دادا.

نریمان:خواهش میکنم

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 01:13

تو نظر بده کار به دیر و زودش نداشته باش!!

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 01:34

چشم!!اطاعت میشود!!!

ژوپی یک لطفی کن کتاب که میزاری یک خلاصه هم بگو.مثلا من از م.مودب پور زیاد شنیدم ولی خو چون هیچ اطلاعی راجع به مدل داستاناش نداشتم سراغشون نرفتم.

راستی ارتمیس فاول و دوگانگی زمان(جلد هفته دیگه درسه؟؟؟)رو از یک جایی گرفته بودم که یادم نمیاد کجا بود حالا اگه فایلشو تو کتابام پیدا کردم می زارم.

سوال:توجه داشتین که کاترینا تو خماری و کنجکاوی ولمون کرد رفت؟؟؟

الان کامپیوترتون چند نفر ان لاین نشون میده؟؟؟

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 01:42

آورین
خودشون رو قبلا به بدبختی پیدا کردم!!!
اینم تو مجموعه ام بود!!
خلاصه از این بهتر که من کتاب رو خوندم پسند کردم؟؟؟

آره اومد گفت یه خبری دارم گذاشت مارو تو خماری بعدشم رفت

مال من 6نفر نشون میده

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 01:49

مال من چهار نفر رو نشون میده.

بعدم اون که شما پسند کردی ضمانتش نه خلاصه!!بابا کار سختی نیس که!!!!

خو من الان می گردم ببینم پیداش میکنم یا نه.ولی مطمئنی که جلد هفتمه؟؟؟جلد ششم چی بود پس؟؟

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 02:01

جلد ششمه
بفرما فاطمه این از یلدا:


شخصیت ها:
سیاوش : پسری سر به زیر و جدی و مقرراتی... مهندس ساختمان... شخصیت اول داستان راوی نیز می باشد
نیما : دوست سیاوش... شوخ و بذله گو... محکم و با اراده... هیچ کس حریف زبونش نمیشه... مشکلات رو با منطق غیر عادی خودش دونه دونه حل میکنه...
سیما : خواهر سیاوش... دکتر... زیبا... منطقی


خلاصه داستان :

این رمان حکایت عاشق شدن پسری به نام سیاوشه... اولین دیدار اونا به طور تصادفی توی بیمارستانه... یلدا که تازه از خارج برگشته توی خیابون با یه پیر زن تصادف میکنه و با اضطراب زیاد میارتش بیمارستان...
سیاوش هم به خاطر عمل آپاندیس بابای دوستش ( نیما ) برای عیادتش اومده بوده... یلدا همسایه نیما اینا ست... خواهر سیاوش هم توی همون بیمارستان دکتره... اینا به یلدا کمک میکنن و بعد از اون هم چند بار یلدا رو میبینه... و رمان ادامه پیدا میکنه... در ادامه پای یک زن بنام شیوا به داستان باز میشه...
شیوا هم مثل یه مادر که برای پسرش قصه بگه حکایت زندگی پر فراز و نشیبشو میگه... اینکه چطور دختر پاکی مثل اون به علت ندونم کاریهای اطرافیانش به خط اعتیاد و فحشا میفته... و چطور ناقل ایدز میشه و تمام سعیشو میکنه که مردای فاسد رو بیمار کنه...
از زبون یلدا که از بچگی توی خارج بزرگ شده وضع زندگی آمریکا رو نقل میکنه... اینکه چطور یلدا هم آلوده میشه... بعداز اینکه کلی مشکلات رو رد میکنن اسیر خودخواهی اطرافیانشون میشن... عمه یلدا که با پیریش هنوز مجرده با ازدواج اونا مخالفت میکنه و ....
تو این رمان هیچ وقت حوصله تون سر نمیره... اتفاقها یکی بعد از اون یکی میاد و با قهرمانی شخصیتها حل میشه... اما آخر رمان بعد از تحمل کلی سختی...
برید تو کتاب بخونید دیگه...

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 02:05

جالبه اما به نظرم تراژدی میاد.حالا یک تستی میزنم ببینم چجوریاس.

مرسی از توضیح مفصلت.

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 02:05

گندم
خلاصه داستان : یه باغ قدیمی که هر گوشه آن یکی از فرزندان و در وسط باغ پدر بزرگ زندگی می کنه.
پسر عمه عاشق دختر دایی میشه، پسر داییه عاشق دختر عموش میشه و ماجراهایی که پیش میاد. و باز هم مثل همیشه یکی شوخ و بذله گو و شاد و یکی ساکت و متفکر و کم حرف .

قسمت هایی از داستان:
عروس و داماد بازی !!:
آقا بزگ - درختای باغ رو خیلی دوست داری ؟
کامیار - خیلی !
آقا بزگ - آفرین ! میدونی هرکدوم از این درختا چقدر هوارو تمیز میکنه؟! میدونی طبیعت یعنی چی ؟ جون آدما بسته به وجود طبیعته،میدونی..
کامیار- من به اوناش کاری ندارم،فقط اینو میدونم که اگه این درختا نباشن من یه دقیقه ام تو این باغ نمی مونم!
آقا بزگ - آفرین!پس خوب فهمیدی!
کامیار- پس چی؟! اگه این درختا نباشن،آدم وقتی با یکی میره ته باغ، چه جوری قایم بشه؟ من از بچه گی با دختر عمه هام می رفتم پشت این درختا قایم میشدیم و انقدر بازی های خوب خوب میکردیم که نگو!
آقابزرگ یه نگاهی به کامیار کردو گفت :
- تف به روت بیاد پدر سوخته! از روی من خجالت نمیکشی ؟!
کامیار- مگه بازی کردن خجالت داره ؟! یه قل دوقل،جومجومک،برگ خزون،لی لی لی لی حوضک!
آقا بزگ - آهان، نه اینا عیبی ندارن!
کامیار- آره مخصوصا" بعد از این بازیا که خسته می شدیم و زن و شوهر بازی می کردیم ! اونش خیلی خاطره انگیز بود !
من مرده بودم از خنده!
آقا بزگ یه نگاهی بهش کردو گفت :
- الان که دیگه از این بازیا نمی کنید ؟
کامیار - نه بابا دیگه !
آقا بزگ - خوب الحمدالله!
کامیار- آره بابا !کی دیگه حوصله داره جومجومک،برگ خزون و یه قل دوقل و لی لی لی لی حوضک بازی کنه؟! همون عروس دوماد بازی از همه بهتره !
آقا بزگ - زلیل بشی پسر! آخه تو چرا اینطوری در اومدی ؟!
کامیار - ا.. !!
*** *** ***
ادبیات میخونیم گوجه میخوریم !
-چرا همچین میکنی دیوونه؟
کامیار-صبر کن وقتی با این قلوه سنگ زدم سرتو شیکوندم می فهمی چرا همچین می کنم!دو ساعته منو نشوندی اونجا دلموخوش کردی که چی ؟ کهرفتی دزدکی یه نگاه به گندم کردی؟ من تا سرتورو نشکونم،این جیگرم خنک نمیشه! واستا وگرنه بگیرمت زنده ت نمیزارم!
همونجور که می خندیدم و می دوئیدم گفتم :
سنگ رو بزار تا واستم!
کامیار-واستا پدر سگ دیوونه ی خل و شل و ول! میگم واستا!
به خدا راست داشت جدی می گفت! انقدر از دستم عصبانی بود که اگه بهم می رسید یه بلایی سرم می آورد!
-کامیار،به جون تو یه اتفاق بدی میفته ها! از این شوخی ها نکن!
کامیار-یه اتفاق بد میفته؟! بدبخت اگه دستم بهت برسه که زنده ت نمیزارم! واستا میگم!
می خندیدم و میدوئیدم! رسیدم وسط باغ که از سرو صدایما آفرین و دلارام،دوتا دخترای اون یکی عمه م پیداشون شد و همونطوری واستادن و مات به ما دوتا نگاه می کردن! زود رفتم طرفشون و واستادم! تا کامیار اونارو دید،سنگ رو انداخت زمین و اونم واستاد و از همونجا گفت :
-سامان جون بسه دیگه! خسته شدم. اصلا" تو بردی بعد آروم اومد جلو و تا به آفرین و دلارام رسید گفت :
به به این غنچه های گل سرخ کی وا شدن ما نفهمیدیم ؟!
هر دو خندیدن و بهش سلام کردم
کامیار-سلام به روی ماه تون! کجا این وقت صبحی ؟
آفرین-داریم میریم یه گوشه باغ درس بخونیم
کامیار-آفرین به شماها من همیشه گفتم که تو زندگی هیچی مثل درس خوندن نیس! آفرین! حالا میخواین چی بخونین؟
دلارام-ادبیات
کامیار-به به! فصل بهار و باغ پراز گل و درس ادبیات!چقدر شاعرانه!

کامیار همونجور که وسط دلارام و آفرین واستاده بود دستشونو گرفت وآرو آروم با خودش بردشون و گفت:
-میریم زیر درختای گوجه، یه پتو پهن میکنیم و میشینیم. بعدش یه خرده ادبیات می خونیم و یه خورده گوجه می خوریم، یه خرده ادبیات می خونیم ، یه خورده گوجه می خوریم! یه گوجه هایی به درختاس انقدر!!
با دستاش یه چیزی اندازه ی یه پرتقال رو نشون داد و گفت :
بعدش خودم براتون از ادبیات معاصر میگم و هم از ادبیات کلاسیک!
آفرین-مگه بلدی؟
کامیار-آره که بلدم! همچین از ادبیات اینگلیس می آم تو ادبیات فرانسه که اصلا" خودتونم حالیتون نشه!
دلارام-ادبیات عربم بلدی کامیار؟
کامیار-اونو که فوت آبم!از کجاش می خوای بگم؟ ادبیات عراق رو میخوای یا شام رو؟ عرب رو بگم یا عجم رو؟ اصلا" براتون از همون عربستان شروع میکنم تا نزدیکیای لبتان! خوبه ؟
آفرین و دلارام که می خندیدن باهاش می رفتن که کامیار برگشت طرف منو گفت :
-شازده پسر! اگه نمیدونی بدون. از پنجره دزدکی نگاه کردن تو خونه ی مردم، خودش یه نوع جرمه! برو یه فکر دیگه ای واسه خودت بکن!

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 02:08

خواهش میکنم
گندم از یلدا به نظر من جالب تره خودم اول از گندم شروع کردم
تو گندم میپیچونتت طوری که آخراش رو خوندی تعجب میکنی!!!
کلا هر داستانی مینویسه طنز هست تراژدی هست اجتماعی هست و...کلا همچی باهمه

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 02:10

منبع:زحمت تایپ خلاصه و مخلفات با وبلاگ:
http://moadabpor.blogfa.com

فاطمه پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 02:11

خیلی باحال بود.حتما گندم رو میخونم.فکم دردگرفت از بس سر این عروس و دوماد بازی خندیدم.باحال بود مرسی.

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 02:18

تازه این یذره شه
من اینقدر سر این کتتبای نودبدپور خندیدم که نگو
همه فکر میکردن من دارم جوک میخونم میخندم وقتی میگفتم کتابه تعجب میکردن!!
ولی یه جاهاییش یه چیزایی میگه اشک آدم در میاد اگه بهشون فکر کنه!!

خواهش

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 02:21

من برم بخوابم بدجور خوابم گرفته دیروز هم)چهارشنبه(نخوابیده رفتم مدرسه!!!
شب خوش!!!

فاطمه:شبت به خیر،خوب بخوابی.

دوقلوها پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 08:31

ما کی فحش دادیم؟‏!‏استغفرالله...
ژوپی اذیت نکن‏!‏ نریمان ببخشید ولی اگه نگرفتی:
تو مثلا مدیر وبی برادر من.معلوم هست کجایی‏؟!‏اخه سالی ماهی یه کامنت بدی چی میشه؟‏!‏یه کامنت دادان 5 دقیقه طول میکشه‏!‏دهههه....

اگه گفتی کی اینو تایپ کرد؟؟

عزیزان گرامی من اگه نت میومدم که کامنت میزاشتم من خودم هم نت نیومدم که فک کنم این کاره امیره

دوقلوها پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 08:40

ژوپی یلدا چطور تموم میشه؟‏!‏

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 11:11

فحش دادین دیه!!!
خواجه یعنی کسی که مرد بوده ولی حالا نیست!!!!!!!!
یلدا رو یعنی تهش رو لو بدم؟؟؟؟؟

دوقلوها پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 11:15

اااا؟
پس خاجه‏!‏هر چی‏!‏بیخیال‏!‏
یلدا رو بگو خوب تموم میشه یا نه؟‏!‏

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 11:21

تموم میشه!!
لو میدم ها!!!
بی مزه میشه!!

دوقلوها پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 11:28

خوب تموم میشه یا بد؟‏!‏ جون به لبمون کردی‏!‏ بد تموم بشه نمیخونیم‏!‏
نریمان اشتباه کردی زهرا بودم. خدایی من‏(‏ امیر‏)‏ کی اینجوری حرف میزنم؟‏!‏
بیشتر سر بزن‏!‏

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 11:35

پ.ن:تهش به یلدا نمیرسه!!!!!
ولی تهش رو ول کن بچسب به ماجرای نیما با مامان بزرگ یلدا!!!
این نیما جواب حرف همه رو میده ولی زورش به ای پیرزن نمیرسه!!!
پیرزنه گوشاش سنگینه همه چیز رو اشتباهی میشنوه!!!
این نیماهه یه حرف میزنه اون یه حرف دیگه در میاره!!!
حرفاشون هم خنده این!!!
ولی گندم رو اول بخون!!!

پ.ن:نریمان توهم هستی؟؟

دوقلوها پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 12:00

هر دو که بد تموم میشن‏!‏ زهرا میشینه گندم رو بخونه.
نریمان دوباره رفت؟

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 12:09

تو گندم آخرش سامان به گندم میرسه!!!
ولی کامیار......

نریمان:من هستم

دوقلوها پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 12:39

خو نگو دیگه‏!‏ممنون.

زهرا پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 13:25

یاسمین بد تموم میشه یا خوب؟؟؟؟

زهرا پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 13:33

فهمیدم بد تموم میشه.
کتابی از مودب پور هست که خوب تموم بشه؟؟؟

گندم

نریمان پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 17:06

ژوپیتر لینک سایت مودب پور رو میدی

JuPiTeR پنج‌شنبه 20 مهر 1391 ساعت 18:37

مودب پور که سایت نداره!!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.